پایگاه فرهنگی مذهبی مجازی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاقی» ثبت شده است

توجه به زیردستان

توجه به زیردستان

بین هیچ کدام از نیروهای گردان فرق نمی گذاشت. به همه یکسان احترام می گذاشت، حتی در تقسیم امکانات این یکسان نگری را رعایت می کرد. هیچ گاه به نیروهای تحت امرش جسارت نمی کرد، بهترین امکانات را برای آن ها تهیه می کرد. ...وقتی در منظقه دارخوین قرار شد گردان مکانی را برای استراحت پیدا کند، به چند ساختمان خشتی گلی رسیدند که تقریبا مخروبه بودند. شاید بچه ها می ترسیدند درون آن ها استراحت کنند، اما دقیقا در کنار آن ها مدرسه ای نسبتا بزرگ قرار داشت که از آن ساختمان های خشتی مخروبه بهتر بود. همه منتظر بودند تا حاج احمد(شهید حاج احمد امینی، فرمانده گردان410، خاتم الانبیا(ص)، لشکر ثارالله(ع)) نیروها را درون این دو مکان تقسیم کند. آن روز همه دیدند که او، با خنده ای که به لب داشت، مدرسه را برای اسکان بسیجی ها اختصاص داد و اتاق های گلی را برای کادر و فرماندهی گردان در نظر گرفت. ...حاج قاسم(سردار سلیمانی) او را علمدار لشکر خطاب می کرد.

 

راوی:مرتضی حاج باقری، همرزم شهید امینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کتابم را محو کردم!

مرحوم عارف بالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی فرمودند: من کتابی نوشتم و پیش از چاپ دیدم مرحوم فیض کاشانی در همین موضوع کتاب نوشته است. برای چاپ به شک افتادم؛ روزه گرفتم و به دستورالعملی که برای دیدن امامان در خواب است به امام صادق(ع) متول شدم. در خواب امام(ع) را دیدم و سوال کردم:آیا کتاب فیض بهتر است یا کتاب من؟...امام(ع) سکوت کردند...عرض کردم:آیا همچو شما، سائل را محروم کند؟...امام(ع) فرموندند:کتاب فیض بهتر است...پس کتابم را محو کردم.

 

محمدجواد نور محمدی، شیخ مناجاتیان، قم، مهر خوبان، 1382، ص81-82

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ما نان و ماست می خوریم

ما نان و ماست می خوریم

سردار شهید علیرضا عاصمی - فرمانده تخریب قرارگاه های خاتم، کربلا و نجف - همیشه یک تبسم زیبا داشت. وارد خانه که می شد، قبل از حرف زدن لبخند می زد. عصبانی نمی شد؛ صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم. گاهی وقت ها از شدت خستگی خوابش نمی برد. یک روز مشغول آشپزی بودم. علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد، تا اینکه چند دقیقه بعد، هنگامی که خواستم آب و غذایی برای او ببرم، نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابش برده، ولی با همین وضعیت خیلی از مواقع کمک کار من در منزل بود. مثلا اجازه نمی داد که هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم. می گفت:"یک شب من یک شب شما..."یک شب شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده، چون تصور می کرده که همسرشان به منزل نمی آید؛ فورا علی غذای ما را برای آن ها برد. گفتم:"خودمان؟!" گفت:"ما نان و ماست می خوریم...".

 

جمعی از نویسندگان، همسرداری سرداران شهید، تهران، موسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت، 1389، فصل سردار شهید علیرضا عاصمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شش چیز شگفت انگیز

سلمان(رضی الله عنه) می فرماید:"از شش چیز در شگفتم. سه چیز آن من را می خنداند و سه چیز دیگر به گریه ام می اندازد. آن سه چیز که مرا به گریه می اندازد: جدایی از دوستان محمد(ص)، هراس و وحشت قیامت و ایستادن در پیشگاه خداوند عز و جل است. و اما آن سه چیزی که مرا به خنده وا می دارد: یکی کسی است که در پی دنیاست، حال آنکه مرگ در پی اوست. دیگری کسی که در غفلت به سر می برد، حال آنکه از او غافل نیستند، یعنی خداوند ناظر اعمال اوست، و سومی کسی که دهانش به خنده باز می شود، در صورتی که نمی داند آیا خداوند از او خشنود است یا ناخشنود."


به نقل از میزان الحکمه، ج9، ح15169

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حقوق مومن بر مومن

در احوالات عالم ربانی، ملااحمد مقدس اردبیلی(ره) آمده است که در یکی از سفرهایی که با گروهی به سمت عتبات می رفتند، یکی از زوار، که او را نمی شناخت، به او گفت:"جامه های مرا ببر نزدیک آب و بشوی و چرک آن ها را بگیر". ملا احمد قبول کرد و جامه های آن مرد و را برد و شست و آورد تا به او بدهد. در این هنگام، آن مرد او را شناخت و خجالت کشید؛ دیگران هم او را توبیخ کردند. مقدس اردبیلی فرمود:"چرا او را ملامت می کنید؟" مطلبی نشده است، حقوق برادران مومن بر یکدیگر بیش از اینهاست".


رضا مختاری، سیمای فرزانگان، قم، دقتر تبلیغات اسلامی، 1366، ج3، ص295

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پدرم گمشده

مرحوم حاج اسماعیل دولابی (ره) می فرماید:"ما مثل بچه ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می کنند. بچه جلب ویترین مغازه ها می شود و دست پدر را رها می کند و در بازار گم می شود و وقتی متوجه می شود که دیگر پدر را نمی بیند، گمان می کند که پدرش گم شده است، در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیا و اولیاء پدران خلقند و دست خلایق را می گیرند تا آن ها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلایق جلب متاع های دنیا شده اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده اند. امام زمان (عج) گم و غایب نشده است، ما گم و محجوب گشته ایم.


هزار و یک کلمه، ج1، ص53

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰