سردار شهید علیرضا عاصمی - فرمانده تخریب قرارگاه های خاتم، کربلا و نجف - همیشه یک تبسم زیبا داشت. وارد خانه که می شد، قبل از حرف زدن لبخند می زد. عصبانی نمی شد؛ صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم. گاهی وقت ها از شدت خستگی خوابش نمی برد. یک روز مشغول آشپزی بودم. علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد، تا اینکه چند دقیقه بعد، هنگامی که خواستم آب و غذایی برای او ببرم، نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابش برده، ولی با همین وضعیت خیلی از مواقع کمک کار من در منزل بود. مثلا اجازه نمی داد که هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم. می گفت:"یک شب من یک شب شما..."یک شب شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده، چون تصور می کرده که همسرشان به منزل نمی آید؛ فورا علی غذای ما را برای آن ها برد. گفتم:"خودمان؟!" گفت:"ما نان و ماست می خوریم...".

 

جمعی از نویسندگان، همسرداری سرداران شهید، تهران، موسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت، 1389، فصل سردار شهید علیرضا عاصمی