پایگاه فرهنگی مذهبی مجازی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی شهدا» ثبت شده است

باید خانه مان را عوض کنیم

باید خانه مان را عوض کنیم

یک روز آمد و گفت:"خانه مان را باید عوض کنیم". یکی از کارکنان نیروی هوایی را دیده بود که با هشت تا بچه در خانه ای دو اتاقه زندگی می کنند و نمی شد ما با دو بچه در این خانه نسبتا بزرگ زندگی کنیم. آدرس خانه را به آن آقا داده و رفته بود. آن آقا بعد از اینکه فهمید فرمانده پایگاهش می خواهد خانه اش را به او بدهد کلی اصرار کرد که نه! ولی با پافشاری عباس قبول کرد و خانه مان را به آن ها دادیم. با این مهربانی و مظلومیتش، فرمانده قاطعی بود. وقتی جدی می شد، باورت نمی شد که این همان عباس است.

 

روایتی از همسر شهید امیر سرلشکر عباس بابایی، "حال استخاره" نسیم وحی، شهریور 1386، ش7، ص7

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ما نان و ماست می خوریم

ما نان و ماست می خوریم

سردار شهید علیرضا عاصمی - فرمانده تخریب قرارگاه های خاتم، کربلا و نجف - همیشه یک تبسم زیبا داشت. وارد خانه که می شد، قبل از حرف زدن لبخند می زد. عصبانی نمی شد؛ صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم. گاهی وقت ها از شدت خستگی خوابش نمی برد. یک روز مشغول آشپزی بودم. علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد، تا اینکه چند دقیقه بعد، هنگامی که خواستم آب و غذایی برای او ببرم، نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابش برده، ولی با همین وضعیت خیلی از مواقع کمک کار من در منزل بود. مثلا اجازه نمی داد که هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم. می گفت:"یک شب من یک شب شما..."یک شب شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده، چون تصور می کرده که همسرشان به منزل نمی آید؛ فورا علی غذای ما را برای آن ها برد. گفتم:"خودمان؟!" گفت:"ما نان و ماست می خوریم...".

 

جمعی از نویسندگان، همسرداری سرداران شهید، تهران، موسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت، 1389، فصل سردار شهید علیرضا عاصمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰