سوار تاکسی که شد از راننده خواست که نوارش را خاموش کند. راننده، که جوان خوش چهره ای بود، گفت:"بابا بیخیال! ما جوانیم، بذارید آزاد باشیم". محمود گفت:"شما اگر جایی آتش باشه، بنزین داخلش می ریزید؟!" پسر جوان، که از سوال تعجب کرده بود، گفت:"نه! این طوری که آتش شعله ور میشه.". محمود گفت:" خوب، شما جوانید و آتش شهوت درونتون شعله وره. دیگه نباید با این چیزا بیشترش کنید؛ ممکنه به جایی برسه که دیگه نتونید جلوش را بگیرید و دین و دنیاتون را از دست بدید!".


خاطره ای از شهید محمود سعیدی نسب، از فرماندهان گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشکر 41 ثارالله